آموزش زبان با داستان هاي کودکانه صوتي انگليسي (audio storis for kids)

چهارشنبه 22 شهريور 1402
16:18
قلبِ عاشق

آموزش زبان با داستان هاي کودکانه صوتي انگليسي (audio storis for kids)

r669_w5.jpg

در عصر حاضر، ياد گرفتن زبان انگليسي يکي از مهارت‌هاي ضروري براي پيشرفت کردن در همه‌ي شغل‌ها و حرفه‌هاست. براي همين خيلي از افراد به دنبال بهترين راه براي آموزش ياد گرفتن زبان انگليسي به ساده‌ترين و موثرترين روش‌ها هستند.

به همين دليل، خيلي از والدين نيز به دنبال روش هاي کاربردي و جذاب آموزش زبان انگليسي به فرزندانشان هستند. درست است که رفتن به کلاس زبان و ياد گرفتن زبان انگليسي به روش آکادميک يکي از راه‌هاي قديمي است که خيلي از افراد از آن استفاده مي‌کنند، اما روش‌هاي بهتري هم در اين زمينه وجود دارد. اگر به دنبال يک راه ساده و در عين حال مفيد و سريع هستيد، گوش دادن به داستان هاي کودکانه صوتي را به شما پيشنهاد مي‌کنيم.

در ادامه مقاله با ما همراه باشيد تا مزايا ترفندهاي آموزش زبان به وسيله داستان هاي صوتي را با هم مرور کنيم.

سرعت پخش و لهجه گوينده در کنترل شماست

شما مي‌توانيد هر لهجه يا سرعتي که مي‌خواهيد به آن گوش دهيد را انتخاب کنيد. آيا در درک افرادي که لهجه انگليسي دارند مشکل داريد؟ مي‌توانيد براي تمرين به يک کتاب صوتي که توسط يک انگليسي خوانده مي‌شود گوش دهيد. آيا مي‌خواهيد قبل از رفتن به آمريکا، نيويورکي‌ها را بهتر درک کنيد، کتاب‌هاي صوتي در اين زمينه انتخاب کنيد. کتاب‌هاي صوتي انواع مختلفي از صداها، لهجه‌ها و موضوعات براي انتخاب در اختيارتان قرار مي‌دهند.

امکان تکرار مجدد هر بخش را داريد

مي‌توانيد هر قسمت از کتاب را هر چند بار که بخواهيد تکرار کنيد. ممکن است از اينکه بخواهيد از معلمتان چندين بار يک سوال را بپرسيد يا از او بخواهيد حرف خود را تکرار کند، بترسيد يا خجالت بکشيد، اما مي‌توانيد يک کتاب صوتي را بارها و بارها تکرار کنيد و مطمئن باشيد که او هرگز شما از دست شما خسته نمي‌شود.

ميزان وقتي که مي‌گذاريد کاملا انتخابي است

شما مي‌توانيد کتاب را به آرامي يا سريع پيش ببريد و هر چقدر که مي‌خواهيد، وقت بگذاريد. مي‌توانيد فقط يک پاراگراف در روز گوش کنيد يا يک کتاب کامل را در چند ساعت بخوانيد. وقتي با يک شخص واقعي صحبت مي‌کنيد، نمي‌توانيد به او بگوييد که فقط نيمي از داستان خود را امروز و بقيه را فردا به اشتراک بگذارد! اما مي‌توانيد يک کتاب صوتي را هر کجا که مي‌خواهيد متوقف کنيد.

دسترسي آسان کتاب هاي صوتي

هر زمان که بخواهيد مي‌توانيد به کتاب هاي صوتي گوش دهيد. شما مي‌توانيد در راه رفتن به محل کار يا مدرسه، در زمان استراحت يا حتي درست قبل از خواب به آن‌ها گوش دهيد. مثل اين است که کسي قبل از خواب برايتان داستان بخواند.

بهترين روش براي آموزش انگليسي به کودکان

کودکان آموزش مستقيم به روش قديمي را دوست ندارند. براي اين که به کودکان چيزي بياموزيد، بايد آن‌ها را سرگرم کنيد. داستان صوتي يکي از راه‌هاي سرگرم کردن آن‌هاست. هر شب براي فرزندتان يک کتاب صوتي بگذاريد و با هم به آن گوش دهيد. اگر فرزندتان الفباي انگليسي را بلد است، بهتر است که همزمان به متن کتاب نگاه کنيد.

سري به وبسايت بزنيد. کتاب هاي صوتي کودکانه انگليسي بسيار خوبي در آن پيدا خواهيد کرد.

افزايش دايره لغات

هر داستاني، حول موضوعي خاص مي‌گردد و به تبع، کلمات آن نيز، کلماتي هستند که به آن موضوع مربوط مي‌شوند. به همين دليل اگر به دنبال تقويت زبان انگليسي‌تان در موضوعات خاصي هستيد، مي‌توانيد کتاب صوتي در همان زمينه انتخاب کنيد و کلمات آن را ياد بگيريد. بعد از مدتي خواهيد ديد که سطح زبانتان در آن موضوع به شدت تقويت شده است.

چگونه به طور فعال به داستان هاي صوتي انگليسي گوش دهيم؟

با گوش دادن به کتاب هاي صوتي انگليسي، حتما ميزاني انگليسي ياد خواهيد گرفت، اما براي اين که بيشترين ميزان استفاده را از آن‌ها ببريد، نکات زير را به خاطر داشته باشيد:

خواندن از روي متن را فراموش نکنيد

اگر نسخه‌اي از کتابي که به آن گوش مي‌دهيد را داريد، همراه با صوت بخوانيد. خواندن همزمان باعث مي‌شود کاملاً روي کلمات تمرکز کنيد. براي تمرين تلفظ، هر چند وقت يک‌بار ضبط را متوقف کنيد و آنچه را که شنيده‌ايد با صداي بلند بخوانيد.

بحث و گفتگو راجع به کتاب معجزه مي‌کند

چقدر کتابي را که گوش داديد خوب فهميديد؟ بهترين راه براي فهميدن اين موضوع اين است که با ديگران در مورد آن صحبت کنيد. مي‌توانيد اين کار را با پيوستن به انجمن‌هاي آنلاين انجام دهيد. همچنين مي‌توانيد به يک باشگاه کتاب محلي بپيونديد و شخصاً درباره کتاب‌هايي که مي‌خوانيد با مردم صحبت کنيد.

بيش از حد يادداشت بر نداريد

يکي از اشتباهاتي که هنگام يادداشت برداري مي‌توانيد مرتکب شويد، نوشتن بيش از حد است. بنابراين در عوض، فقط چيزهايي را يادداشت کنيد که بعداً وقتي به يادداشت‌هايتان نگاه مي‌کنيد به شما کمک مي‌کنند. کلمات و عباراتي را که نمي‌دانيد بنويسيد.

يک بار گوش دادن کافي نيست

اولين باري که گوش مي‌دهيد، براي درک داستان و کلمات گوش مي‌دهيد. پس از يک بار گوش دادن، کتاب صوتي را کنار بگذاريد و به يادداشت‌هاي خود نگاه کنيد. کلماتي را که نمي‌دانستيد جستجو کنيد.

اکنون آماده گوش دادن دوباره هستيد و اين بار براي يادگيري گوش مي‌دهيد. اکنون که فهميديد کلمات چه مي‌گويند، مي‌توانيد با دقت بيشتري به چيزهايي گوش دهيد که بار اول متوجه آن نشده‌ايد، مانند نحوه استفاده از يک کلمه در جمله يا صداي خواننده هنگام استفاده از يک عبارت.

اگر مي‌خواهيد داستان را بفهميد، رويدادهاي مهم يا نام شخصيت‌ها را بنويسيد. اگر هر دو کلمه يک بار، کتاب صوتي خود را براي نوشتن متوقف مي‌کنيد، داريد بيش از حد مي‌نويسيد. گوش کنيد، ياد بگيريد و فقط مهم‌ترين چيزها را بنويسيد.

از آموخته‌هايتان حتما استفاده کنيد

تا به حال بايد چند کلمه، عبارت، تلفظ و موارد ديگر که از کتاب صوتي ياد گرفته‌ايد را يادداشت کرده باشيد. پس با استفاده از آموخته‌هاي خود تمرين کنيد! از لغات جديد خود در مکالمات استفاده کنيد. در مورد مطالبي که به تازگي خوانده‌ايد با يک دوست صحبت کنيد. تعجب خواهيد کرد که چقدر از گوش دادن به يک کتاب صوتي، مطلب ياد گرفته‌ايد.

انتخاب بهترين کتاب هاي صوتي

وقتي کتاب صوتي را انتخاب مي‌کنيد، به دنبال چيزي باشيد که از خواندن آن لذت ببريد. براي يافتن سطح خواندن خود، سعي کنيد به داستان هاي بزرگسالان گوش دهيد.

اگر درک آن خيلي سخت است، به جاي آن داستان‌هاي تخيلي بزرگسالان را بخوانيد. هنوز نمي‌توانيد دنبال کنيد؟ کتاب کودک را امتحان کنيد کتاب‌هاي صوتي کودکان ابزار يادگيري فوق‌العاده‌اي هستند، زيرا براي شنوندگاني که ممکن است همه کلمات را ندانند، قابل درک هستند. اگر به دنبال منبع براي کتاب صوتي هستيد، روي لينک audio stories for kids کليک کنيد.


[ بازدید : 72 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

Short stories for kids - free

يکشنبه 14 خرداد 1402
9:35
قلبِ عاشق

Short stories for kids - free

Anti and Antolon story

z4_pmfi.jpg

One cold autumn day, a little ant named Anti wanted to take home a big piece of biscuit with all his might! He used to stand a little behind biscuit and push it. He would stand in front of it for a while and pull it with his hands and try to make it move!

As he was trying, one of his friends, whose name was Antolon, stood next to him and said:
Hello Anti! what are you doing? And when his eyes fell on the biscuit, he said:
Wow, what a big biscuit! It must be very heavy! Do you want me to help you?

Anti said:
No thanks! I can take it myself!

Antolone said:
This is very heavy! How are you going to take it alone? It is gonna be a hard work!

Anti said:
No! It is not difficult at all! I am very strong and I can handle it myself! Don’t you know that we ants can lift and move loads heavier than ourselves?!

Antolone said:
I did not say that you are not strong! By the way, you are very strong and powerful! And you are right! Ants can do this! But everything has a limit! For example, can we ants lift a big tree branch? Obviously we can’t! So we have to do our work together!

Anti said:
No need to cooperate! I always do my work myself and I don’t need anyone!

Antolone said:
OK! as you like! But if you need help, you can count on me!

Antolon left and Anti started pulling and pushing the biscuit again! It was almost noon and Antti still couldn’t shake the biscuit! He was very hungry! He said to himself:
Maybe if I eat a little of the biscuit, it will be lighter and I can move it! So he started eating biscuits!

When he was full, he looked at the biscuit and realized that its size had not shrunk too much! But he still stuck to his words and was not ready to ask anyone for help!

It was sunset and Sun went to sleep! Anti was tired, but he was only able to move the biscuit a little! That’s why he sat down on the floor and looked at the biscuit! He said to himself:
If I had accepted Antolon’s help in the morning, I would be sitting in my warm and soft house now!

But there was no one to help him! He looked around but did not see anyone! He looked above his head and suddenly he saw Busy, the little bee, flying! He called Busy and begged him to tell Antolon to come to his aid!

A few minutes passed and Anti was very cold! He was scared and thought that maybe Antolon was upset with his behavior in the morning and didn’t want to come to his aid!

Panda’s magic pencil story

One sunny day, little panda was tidying his room and putting his books inside the shelf. He would put some books that he had not yet read in front of him so that he could read them sooner.

When he was tidying up under his bed, he suddenly hit a big colored pencil. He took it out from under the bed and looked at it. He did not remember that he had such a large pencil before! He thought to himself:
Maybe I lost this pencil a long time ago and that’s why I don’t remember it!

That’s why he put the pencil on the table and went to arrange the rest of his room! After eating lunch, little panda decided to draw! He wanted to use his big pencil! He had a craving for a big delicious cake, so he painted a beautiful cake and when he was done, he blew on the drawing to remove the crayon powder from it. But suddenly a cake appeared on the table! The little panda was a little scared at first, but when he looked closer, he realized that this was the same cake he had painted.

He slowly moved his hand forward and ate a piece of it. It was very delicious! At that moment, a great thought came to the little panda’s mind! He could draw any food he wanted so that he could and eat it!

From that day on, the little panda painted and ate everything he wanted, such as chocolate, chips, ice cream and puffs, and even very fatty foods such as pizza and lasagna!

It went on like this for a while and the little panda had gained a lot of weight. He was walking very hard and could not fit in the chair in his room anymore!

His belly had grown so much and had come forward that he could no longer see his legs! Until one day after eating a piece of pizza that he had painted, he had a severe stomachache! He got dizzy and fell to the ground!

When he opened his eyes, Dr. Goat was standing above him! He said to the little panda:
You ate too much! From now on, you should be careful about what you eat and you should exercise!

When Doctor Goat left, Little Panda took a look at his own image in the mirror! and He was very surprised! He was very fat! Big belly and big hands and feet! He got so upset!
Now he understood why he walks so hard and can’t play with his friends like before! From that day on, the little panda started to exercise and eat healthy food! Once he wanted to throw away his magic pencil! But he thought to himself:
Why should I throw it away?! I can paint healthy foods with it! Like apples, oranges, lettuce and broccoli!

Every day that passed, the little panda got healthier and felt better! He had turned into the same cute and beautiful little panda and could play with his friends again!

One day when he was coming back from the game, he went to take the magic pencil and draw a fruit with it, but no matter what he looked, he couldn’t find it! That magic pencil disappeared as suddenly as it was found! But the little panda was very happy and promised himself to eat every food in measure from then on! Even if it is very tasty.

mooniza


برچسب ها: Short , stories , for , kids , - , free ,
[ بازدید : 91 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به قلبِ عاشق است. || طراح قالب avazak.ir
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]